این مطلب رو خوندم و نکات جالبی داشت که واقعا به درد نوجوانا میخوره. تو سایت ما هم همیشه تاکید میکنیم که مهمترین چیز اینه که خودت باشی و تظاهر نکنی. یه دختر نوجوانی تو نظرات برام تعریف کرده بود چطور با تغییر رفتارهای مصنوعی و حفظ شخصیت واقعیش، تونسته توجه پسر مورد علاقش رو جلب کنه.
نکته مهم دیگه ای که دیدم درباره حفظ احترام متقابل بود. تو تجربه کاری ما، رابطه هایی پایدارترن که هر دو طرف بدون بازی دادن همدیگه و با صداقت پیش میرن. یه کاربر برام تعریف کرده بود چطور با رعایت همین اصل ساده تونسته اعتماد همکلاسی مورد علاقش رو بدست بیاره.
خداییش این مطلب رو که خوندم یاد روزایی افتادم که تو کوچه پس کوچه های دبیرستان دنبال جلب توجه بودم. یه بار یادمه با کلی استرس یه لباس جدید پوشیده بودم مدرسه، فکر میکردم همه دارن نگاهم میکنن، اما در کمال تعجب حتی رفیق صمیمیم هم نفهمست چی پوشیدم! بعدش فهمیدم مهم اینه آدم حال خودشو بکنه نه دیگرانو.
حالا که فکر میکنم، همون روزایی که سعی میکردم خیلی تو جمع باحال باشم، دقیقا همون موقعا بود که بیشتر احمق به نظر میرسیدم. اما وقتی خودم بودم و بیخیال، انگار همه چیز راحتتر پیش میرفت. هنوزم یادمه یه دفعه تو حیاط مدرسه داشتم با بچه ها مسخره بازی درمیاوردم، یهو دیدم پسره که دوسش داشتم داره از خنده روده بر میشه!
راستشو بخواین از همه این حرفا اینجا برام جالب بود که گفتین نباید زیادی تو دسترس بود. من آخرین باری که یه پسر رو خیلی ستایش میکردم، اونقدر آشغال تحویلم نمیگرفت که دلسرد شدم. ولی وقتی یه مدت بیخیال شدم، خودش اومد سراغم. زندگی چه قطعه مسخره ایه!
چیزایی که اینجا خوندم بهم یاداور شد که هیچوقت نباید برای جلب توجه خودم رو عوض کنم. فکر کنم همه ما یه روزایی رو داشتیم که تو این موقعیت ها قرار گرفتیم. خوشحال میشم اگه شما هم خاطره یا نظری دارین تو کامنتا بنویسین، شاید برامون جالب باشه.
اگه بخوام صادقانه بگم، از همش بیشتر تیکم به اون قسمتش خورد که گفتین آرایش سنگین لازم نیست. من یه دوره ریمل مگنوم میزدم که مگسا رو شکار میکرد! اما حالا فهمیدم یه لبخند ساده از همش مهم تره…
این مطلب رو خوندم و نکات جالبی داشت که واقعا به درد نوجوانا میخوره. تو سایت ما هم همیشه تاکید میکنیم که مهمترین چیز اینه که خودت باشی و تظاهر نکنی. یه دختر نوجوانی تو نظرات برام تعریف کرده بود چطور با تغییر رفتارهای مصنوعی و حفظ شخصیت واقعیش، تونسته توجه پسر مورد علاقش رو جلب کنه.
نکته مهم دیگه ای که دیدم درباره حفظ احترام متقابل بود. تو تجربه کاری ما، رابطه هایی پایدارترن که هر دو طرف بدون بازی دادن همدیگه و با صداقت پیش میرن. یه کاربر برام تعریف کرده بود چطور با رعایت همین اصل ساده تونسته اعتماد همکلاسی مورد علاقش رو بدست بیاره.
خداییش این مطلب رو که خوندم یاد روزایی افتادم که تو کوچه پس کوچه های دبیرستان دنبال جلب توجه بودم. یه بار یادمه با کلی استرس یه لباس جدید پوشیده بودم مدرسه، فکر میکردم همه دارن نگاهم میکنن، اما در کمال تعجب حتی رفیق صمیمیم هم نفهمست چی پوشیدم! بعدش فهمیدم مهم اینه آدم حال خودشو بکنه نه دیگرانو.
حالا که فکر میکنم، همون روزایی که سعی میکردم خیلی تو جمع باحال باشم، دقیقا همون موقعا بود که بیشتر احمق به نظر میرسیدم. اما وقتی خودم بودم و بیخیال، انگار همه چیز راحتتر پیش میرفت. هنوزم یادمه یه دفعه تو حیاط مدرسه داشتم با بچه ها مسخره بازی درمیاوردم، یهو دیدم پسره که دوسش داشتم داره از خنده روده بر میشه!
راستشو بخواین از همه این حرفا اینجا برام جالب بود که گفتین نباید زیادی تو دسترس بود. من آخرین باری که یه پسر رو خیلی ستایش میکردم، اونقدر آشغال تحویلم نمیگرفت که دلسرد شدم. ولی وقتی یه مدت بیخیال شدم، خودش اومد سراغم. زندگی چه قطعه مسخره ایه!
چیزایی که اینجا خوندم بهم یاداور شد که هیچوقت نباید برای جلب توجه خودم رو عوض کنم. فکر کنم همه ما یه روزایی رو داشتیم که تو این موقعیت ها قرار گرفتیم. خوشحال میشم اگه شما هم خاطره یا نظری دارین تو کامنتا بنویسین، شاید برامون جالب باشه.
اگه بخوام صادقانه بگم، از همش بیشتر تیکم به اون قسمتش خورد که گفتین آرایش سنگین لازم نیست. من یه دوره ریمل مگنوم میزدم که مگسا رو شکار میکرد! اما حالا فهمیدم یه لبخند ساده از همش مهم تره…